• وبلاگ : دلنوشته هاي يك مادر
  • يادداشت : تولد ني ني نازمون
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    به نام خدا ...
    آري خدا ...همون خدايي که تو دل همه دلشکسته هاست ...
    سلام ...
    ممنونم به اولا به اين بلاگ اومديد و در ثاني جواب کامنت هاي متعد حقير رو بالاخره داديد ...
    فقط دوتا خواهش ... که منتظر جوابم از سمت شما ...
    اول اينکه نتيجه دانشگاهشو بپرسيد چيکار کرد و کجا و چي قبول شد ...
    دوم اين که به من گفت نامزد کرده ... اگه نامزد کرده و درنهايت دوباره ازدواج کرد ... خواهش ميکنم بهم خبر بديد ...
    ...
    شما را به جان محمد صالح و محمد مهدي قسم ميدم ... اين رو بهش بگيد ...
    بگيد اون شبهايي که تو حرم امام رضا به هم قول داديم که تا ابد با همه سختي ها همسر هم بمونيم رو يادم خواهد موند ...
    بگيد ديگه عشق و دوست داشتن هيچ کس رو باور نخواهم کرد ...
    و بگيد تا ابد برايش آرزوي خوشبختي و سعادت خواهم کرد ...
    انشاءالله هرزمان خدا خواست ما هم دوباره اين زندگي متلاشي شده را خواهيم ساخت ...
    انشاءالله ...
    طاعات و عبادات شما هم قبول ...
    راستي آبجي اينو يادم رفت بهتون بگم ...
    من نميه گم شدم رو از دست دادم ...
    همه همه وجود هستيم روبه پاش گذاشتم ... همه چيزم ...
    وظيفه ام بوده و به اين تا ابد ميبالم ...
    فقط تنها چيزيکه اون نتونست داشته باشه عقله ... نتونست عاقلانه تصميم بگيره ...
    اميدوارم کاري که با من کرد با همسر ديگش نکنه ...
    منتظر پاسختان هستم ...
    خوش بخت باشيد و در راه تربيت فرزندانتان خدا يار و ياورتان ...
    حق نگهدارتون ...
    يا حق ...
    سرخي خونم فداي سبزي قدومش ...