الحمدلله تعطیلات شیرینی بود و به خیر و خوبی برای ما و اقوام و دوستان و آشنایان گذشت. اما متأسفانه توی اخبار میشنیدیم که بعضی از هم وطنان عزیزمون داغدار و مصیبت زده شدند . به همه ی این عزیزان تسلیت میگیم و از خداوند براشون صبر جزیل آرزومندیم.
آغاز تعطیلات که با انتخابات همراه بود و جریانشو براتون نوشتم. یه چیزی که خ جلب توجه میکرد نحوه ی تبلیغات بود .امسال ببخشید پارسال یه کار جالبی که انجام شده بود ممنوعیت نصب پوسترهای تبلیغاتی به در و دیوار شهر بود. فواید زیادی داشت ، هر چند که بنظر میرسید از شور و هیجان تبلیغات کمی کاسته شده.
اکثر کاندیداها سی دی تبلیغاتی برای خودشون تولید کرده بودند. کار خوبی بود.اما به قول معروف «هیشکی نمیگه ماست من ترشه» و همه از خوبی ها و فضایل و کمالات خودشون گفته بودند.
در این بین به راحتی میشد سیر تفکر بعضی ها رو شناخت. مثلا یه آقایی به نام "خانزاده" با نشون دادن یه خانم عشوه ای و بدحجاب که مثلاً حالا لباس محلی تنشه و نماد قومیت خاصیه،توی صحنه های واقعه ی کربلا ، خواسته بود که بگه "بابا امام حسین اونقدر ها هم که میگن رو حجاب تأکید نداشته. میشه امام حسینی بود و هر غلطی هم که دلمون خواست انجام داد..؟؟!!"
این خانم که توی اون دود و دم و آتش و خون، آشفته و پریشان به این سو و آن سو می ره، بچه ی قنداقه ای رو از توی این آتش و خون نجات میده و میسپره به آقای خانزاده که ....
حالا خودتون جایگزین کنید شخصیت هارو: حضرت زینب-س- حضرت علی اصغر-ع- امام حسین-ع- و.... نمیدونم بالآخره این چه تناسبی با خانمهای بدحجاب و کاندیداها داره. این آقای به اصطلاح کاندید که فقط رأی ها رو خراب کرد ، یه سی دی دیگه هم داده بود،بدین شرح: خانم بدحجاب مذکور در بین صحنه های 8 سال دفاع مقدس میچرخد و میرقصد احتمالا به ریش همه می خندد که شما سرخی خونتون رو به سیاهی روی من و امثال خانزاده دادید، نه سیاهی چادر من ....
مصاحبه ای کاملا تصنعی و مسخره هم با برخی از جوانان انجام میدهد، که همه ی اونها نه با "نام خدا" بلکه با این عنوان شروع میکنند که: "لیلی نام تمام دختران ایرانی است"... ما به آقای خانزاده رأی میدهیم و...
نمیدونم والّا، اینم یه جور تبلیغاته...!!!
بعد از جریان انتخابات هم سال نو و دید و بازدید ...
خونه ی یه عده که واقعاً فقط به جهت صله ی ارحام رفتیم. چون آدم واقعاً معذبه و دلش نمیخواد که بیشتر از چند دقیقه با اونا سر کنه. اما، جاتون خالی، جاهایی که بر و بچه ها جمعن و کلی صفا میکنیم. گل بگو، گل بشنو، تو سر و کله ی هم بزن، بحثای مذهبی به پا کن، با مزه بازی در بیار....
خلاصه هر کاری که دوس میداری از خودت تراوش کن!!
یکی از دوستانمون به جمع متأهلین پیوست، اونهم چه پیوستنی!!
بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا
روز دوم عید این دو جوان دل در گرو عشق هم سپرده با سادگی و صفایی که شایسته ی اونها بود سر سفره عقد نشستن و مزدوج شدن.
من همیشه به دوستانم تأکید داشتم که اونایی که دم از امام زمانی بودن میزنند و دوست دارن که برای آقا کاری انجام بدن، باید همّّ و غمّ و دقت فراوانی در مقوله ی ازدواج به خرج بدن.چون این خانواده ها هستند که بایستی جامعه رو مهیا کنند برای ظهور و قیام مولا-عج-
ما بایستی همسران صالحی رو انتخاب کنیم و خانواده های مستحکم و معتقدی رو بنیان بذاریم. باید فرزندان صالحی رو تربیت کنیم و تحویل اجتماع بدیم. اگر ما نتونیم همسران شایسته ای باشیم، نخواهیم توانست پدر و مادر ایده آل و امام زمانی برای فرزندانمون باشیم...
دختران مذهبی، پسران ولایی
شما با این سوسول قرتی هایی که صبح و شبشون با boy friend و girl friend بازی میگذره، فرق دارید. اینو باور کنید که برای آماده سازی جامعه تا رسیدن به حکومت آقامون، ما باید کاری بکنیم. چرا آمار طلاق باید در قشر متدینین و مذهبی های ما وجود داشته باشه؟؟؟
جایی خوندم که تنها حلالی از حلالهای خداوند که موقع اجرا شدنش عرش خدا به لرزه در میاد، طلاقه...
من همیشه به دوستانم سفارش میکردم که هر کدوم از ماها حتی اگر در خ از زمینه ها لَنگ میزنیم ، اما بایستی در زمینه ی ازدواج دید کامل و همه جانبه ای داشته باشیم.ما باید بتونیم یه مشاور خوب برای دیگران باشیم.
به نظر من خ بی معنیه وقتی که با بعضی از دخترانمون صحبت میکنم و ازشون در مورد ازدواج میپرسم، میگن که ما فعلاً قصد ازدواج نداریم و هنوز به این موضوع فکرنکردیم.
بابا، مگه آمادگی برای ازدواج چیه؟ مگه نه اینه که ما خودمون باید در پی باشیم تا آمادگی هم بدست بیاری. ضمناً برای دخترای تر ور گل ما هم توی سنین خاصی فوج فوج خواستگار میاد. بعد از یه مدتی میشه سال و ماهی .... بعدشم که دیگه کسی به در نمیزند، پرنده پر نمیزند!!
صحبتم با دخترای خوبیه که توی سن ازدواج هستن (حدود 18-25) چرا گزینه های خوب رو به بهانه های واهی رد میکنید؟؟ چرا مثل بچه ها رفتار میکنید؟؟
مگه برای شروع یک زندگی عاشقونه و زیبا چی لازمه؟؟
ایمان و اعتقاد، اخلاق حسنه، داشتن اندکی وسعت مالی برای اداره یک زندگی ساده و آبرومندانه، درک و شعور اجتماعی، شغل مناسب، و...
باور کنید برای شروع یه زندگی اصلاً و ابداً ماشین و خونه و مجلس اونچنانی لازم نیست. شیرینی زندگی به اینه که با همدلی و یکرنگی و تلاش متقابل بدست بیاری چیزایی رو که نداری...
هر چی سخت تر بگیری، سخت تر پیش میره....
از ما گفتن بود ننه جون!!
با آرزوی خوشبخت شدن دوست عزیزمون و همه ی جوونای پاک و آسمونی...
سلام . امروز سیزدهمین روز از بهاره.روز گرامیداشت طبیعت. به بیان خودمونی سیزده به دره. همه رفتن بیرون، تا این روز رو توی دامان طبیعت سر کنن. البته قدیمیا میگفتن که روز سیزده نحسه و شگون نداره توی خونه بمونی . باید بری بیرون تا بد بیاریها تا آخر سال از آدم دفع بشن! این روز میتونه روز خوبی باشه اگه که ماها واقعاً قدر طبیعت رو بدونیم و اونو با دست خودمون خرابش نکنیم. امروز چه بسا جوونای دم بختی که سبزه گره میزنن تا گره از بختشون وا بشه! غافل از اینکه گاهی گره های بزرگتر و کوری به نام تجملات و رسم و رسومات پرهزینه به بختشون میزنن ....
بعضی ها هم مثل من و محمدم، امروز رو توی خونه ی با صفامون موندیم تا خودمون روبرای شروع یه روز با نشاط (فردا) آماده کنیم...
چند تا جوک هدیه به همه ی اونایی که مثل ما بیرون نرفتن و سیزده رو توی خونه سر میکنن.
جملات کوچک به سبک انسانهای بزرگ!
- برای اینکه آدم خوشبینی شود، بینیاش را عمل کرد.
-هر لقمهای را که فرو میدهم، معدهام فریاد میزند: ای ولا ، خوش آمدی، دمت گرم!
-روزگار غریبی است. یکی در آبپاش گلاب دارد و یکی در گلاب پاش آب هم ندارد!
-زنبور تنها پزشکی است که بدون معاینه به مریض آمپول می زند.
-یک نفر خودش را به موش مردگی می زند، گربه می خوردش.
دنیای گنجشکی
یه روز یک گنجشک با یه موتوری تصادف می کنه و بی هوش می شه. وقتی به هوش می آید، می بینه که توی قفسه. می زنه توی سرش و می گه: « ای داد بیچاره شدم، حتماً موتوریه مرده!»
بی سوادی
پسر به پدرش میگه:« باباجونم! چرا بعضی از آدم ها این طوری حرف می زنند، مثلاً می گن فرش مرش، کتاب متاب، اسباب مسباب؟ »
پدر با خونسردی جواب داد:« پسرم! این کار و بارا مال آدم های بی سواد مواده!»
در تیمارستان
رئیس تیمارستان به یکی از مراقب ها می گه: «من در این جا از همه راضی هستم، فقط دیوانه ای هست که اصرار دارد من برج ایفل را از او بخرم.»
مراقب می گوید: «خب، چرا نمی خرید؟»
رئیس تیمارستان می گوید: «آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما می خریدم.»
در استخر
فیلی توی استخری شنا می کرد. مورچه ای سر رسید و گفت: بیا بیرون کارت دارم.
فیل از استخر بیرون آمد. مورچه نگاهی به فیل انداخت و گفت: برو توی آب. فقط می خواستم ببینم اشتباهی مایوی من رو نپوشیده باشی.
در اتوبوس
اتوبوس طبق معمول خیلی شلوغ بود. مسافری عصبانی به آقای چاقی که پهلویش ایستاده بود، گفت آقا! ممکن است هل ندهید!
مرد چاق با اوقات تلخی گفت: هل نمی دهم، دارم نفس می کشم.
بابای خسیس
یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست .
پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه!!!
سیاه پوست
یه نفر به یه سیاه پوست میگه: آقا شما سیاه پوستین؟؟
سیاه پوسته جواب میده : آره، اما از کجا متوجه شدین؟؟
میگه : از لهجه ی شما....
از د خـتر ها پرسیدند ، گفتند : کامپـیوتر پسر است!
و این هم دلایل شان :
- وقتی به آن عادت کردیم ، فکر می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستیم .
- با این که اطلاعات زیادی دارند ، نادان اند .
- طراحی شده اند تا مشکلات را حل و کار ها را آسان کنند ، اما بیشتر وقت ها مشکل
و معضل اصلی خود شان اند.
- وقتی پایبند به یکی از آنها شدید ، متوجه می شوید که اگر کمی صبر کرده بودید ، یک مورد بهتر نصیب تان می شد .
دلایل شان را هم گفتند :
- به غیر از خالق انها ، کسی دیگری از منطق درونی شان سر در نمی آورد .
- کسی از زبان ارتباطی میان انها سر در نمی اورد .
- خُرد ترین اشتباهات را در حافظه طولانی مدت خود ذخیره می کنند تا بعد ها تلافی کنند .
- وقتی پایبند به یکی از آنها شدید ، باید تمام درآمدتون رو صرف خرید وسایل برای انها کنید .
اینارو نوشتیم تا گل لبخند به روی لباتون بنشینه. با لبخند زیباترید!!
ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها
ای تدبیر کننده روز و شب
ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر
حال مارا به بهترین حال دگرگون کن...
دوست ندارم مثله همه از خدا بخوام که توی زندگی هیچ غمی نباشه، چرا که شادیها در کنار غمهاست که معنا پیدا میکنه و زیبا میشه.
تنها از خدا میخوام قدرتِ درکِ حضورش رو توی لحظه های زندگی به همه ی مخلوقاتش عطا کنه، که اون وقته که هیچ مشکلی توان شکستن ما رو نداره.
با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت.
سال نو با دیدِ نو به زندگی و فرصتی دوباره برای بهتر زیستن بر شما و خانواده تان خجسته باد.
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :143003
مادری با فرزندان بهشتی اش محمد صالح و هانیه زهرا، با احساس،مهربان،سرشار از نشاط دوران کودکی
درد و دل [86]
چند کیلو امیدواری [213]
شیعه مذهب برتر [85]
خدا عشق حقیقت [124]
فرزند صالح ریحانه بهشتی [275]
[آرشیو(6)]